بیوگرافی

با سلام خدمت دوستان عزیز،نمیدونم چرا من باید اولین نفری باشم که روی این صندلی داغ میشینه ولی در هر صورت دوستان لطف داشتند و من رو تو این شرایط قرار دادند و من این امر رو به فال نیک میگیرم...

 

من علیرضا نمایی قاسم نیا متولد 21 خرداد 1372 در شهر مقدس مشهد هستم.خانواده ی من نسبتا خانواده ی شلوغیه،من سه برادر و چهار خواهر بزرگتر از خودم دارم و به قولی ته تقاری خانواده ام،از این 7 خواهر و برادر، پدر و مادر من صاحب 13 نوه هستند که به طبع من هم برای این سیزده نفر دایی و عمو محسوب میشم.پدر عزیزم 75 سالشونه و مادرم عزیزم 62 ساله هستند(خدا سایه ی همه ی پدر و مادر های عزیز شما رو بالای سرتون حفظ کنه).

من از بچگی یاد گرفتم که کمتر صحبت کنم و بیشتر به اطرافیانم گوش کنم(این رو هممون شنیدیم که فلسفه ی داشتن دو گوش و یک دهان،بیشتر شنیدن و کمتر صحبت کردنه )تا بتونم احساس دیگران رو بیشتر درک کنم و از بقیه چیزهای بیشتری یاد بگیرم البته یه مقدار کوچولو خجالتیم و شاید همین باعث بشه نتونم بعضی وقتها احساسات خودم رو خیلی راحت نشون بدم.

من عاشق رنگ آبی و رنگهای نزدیک به اونم.رشته ورزشی مورد علاقه من مثل خیلی از پسرها فوتباله.خیلی پیاده روی رو دوست دارم.موسیقی پاپ رو هم خیلی دوست دارم و در کنار اون یه کوچولو توان شعر گفتن هم دارم و تا حالا تونستم نزدیک 40 تا شعر بگم.یکی از سرگرمی های جذاب و دوست داشتنی من که خیلی آرومم میکرد پیاده رفتن به حرم امام رضا(ع) بود و هر وقت غصه و غم و استرسی داشتم بعد برگشت از زیارت بی نهایت مقدارش کم میشد.حتما تجربه رفتن به حرم رو دارید و میدونید دارم چی میگم...

با آرزوی موفقیت برای شما عزیزان و تشکر از شما



نظرات شما عزیزان:

علی غفاری
ساعت17:16---23 فروردين 1392
علیرضا جان اول واقعا ازت تشکر می کنم که قبول کردی نفر اول باشی ایول دوم خواهش مکنم هرچه زود تر مهمون صندلی داغ هفته ی اینده رو معرفی کنی(البته تا سه شنبه) بعدم بابت پراکنده و نا مربوط بودن سوالاتم به هم معذرت می خوام و از این که سریع جواب میدی سپاسگذارم و اما سوالات(امید وارم از هیچ کدوم از سوالاتم نارحت نشی):

1-غذا بلدی درست کنی؟؟؟ جاروکشی؟؟؟ رخت شویی؟؟؟ ظرف شویی؟؟؟اتوکشی ؟؟؟؟؟

2- اگه بمیری دلت واسه چی از همه بیشتر تو دنیا تنگ میشه؟؟؟(شی)

3-نظرت درباره ی گناباد؟

4- نظرت راجع به پیچوندن کلاس؟؟؟؟

5- تو بازیه جرات یا حقیقت کدومو انتخاب میکنی؟

6- تو عمرت تقلب کردی؟؟؟ چه درسی؟؟؟ چه جوری؟؟؟

7-با معلمات فاز کل کل داشتی؟؟؟ چه درسی؟؟؟

8- تو مدرسه تعهد انظباطی دادی؟؟؟

9- چندتا از تیکه کلاماتو بگو!!!

10-از بین کتاب وکامپیوتر کدوم رو انتخاب می کنی؟

11-تا حالا از بابا ت کتک خوردی؟

12-بزرگترین سوتی که دادی چی بوده ؟ کی و کجا توضیح بده !

13-دوس داری دراینده حجاب زنت چطوری باشه؟ چند تابچه دوست داری داشته باشی؟

14-دوست داری چند سال عمر کنی؟

16-سخت ترین کار دنیا به نظرت چیه؟

17-از چه تیپ دخترایی بدت میاد؟

18-از چه تیپ پسرایی بدت میاد؟

19-معیارات واسه انتخاب همسر آینده ات چیه؟

20-اگه همسرت و مادرت دعواشون بشه طرف کدومو می گیری؟

21-بزرگترین چیزی که دوست داری تو زندگیت بهش برسی چیه؟(اگه دوست نداری جواب نده)

22-دوست داشتی جای کس دیگه ای می بودی؟

23-تا حالا کار خلافی انجام دادی؟

24-درس مورد علاقت توی دانشگاه چیه؟

25-درس مورد علاقت زمان کنکور چی بود؟

26-برای رسیدن به جایی که الان هستی چه قد زحمت کشیدی؟به نظرت از چند درصد از تواناییات استفاده کردی؟

27-از اونایی بودی که مامان بابات هی میگفتن درس بخون یا خودت میخوندی؟

28-از چه ویژگی اخلاقی خودت راضی نیستی؟

29-اگه با کسی دعوات شه حاضری برا آشتی پا پیش بذاری؟یا غرورت بت اجازه نمیده؟

30-پایینترین نمره ای که تو کل سالای تحصیلت گرفتی چند بوده و چه درسی؟

31-الگوت تو زندگی کیه؟

32-اول بند کفش کدوم پاتو میبندی؟

33-تو اولین برخوردت با یه ادم (چه دختر چه پسر) چه چیزش توجهتو جلب می کنه؟؟

34-هرچی دوست داری جلوش بنویس!

1.عشق؟

2.فلسفه؟

3.منطق؟

4.غیرت؟

5.قاچاق؟

6.اعتیاد؟

7.جسد؟

8.قتل؟

9.دوست دختر/پسر؟



35-صبحا چند پا میشی؟شبا چند میخوابی؟

36-به نظرت يه دختر تو محيط دانشگاه بايد با پسرا چطوري برخورد كنه؟ الان از برخورد دختراي كلاس راضي هستي؟

37-عجیب ترین اتفاق کلاس از اول بهمن چی بوده؟

38-فانتزیه مرگت چیه؟؟؟

39-با دیدن کی تو کلاس عصبی میشی!!!؟ در حدی که دلت میخواد طرف بره زیر تریلی و با کاردک جمعش کنن!!!

40-وضعیت مالی



ممنون از وقتی که گذاشتی ........























پاسخ:1-مثل بقیه آقایون بلد نیستم،جاروکشیم بد نیست،رختشویی و ظرفشویی و اتو کشیم تعریفی نداره.2-واسه همه چی.3-شهر خوبیه.4-زیاد موافق نیستم ولی اگر اکثریت موافق پیچوندن باشن منم هستم.5-حقیقت.6-اصلا و ابدا.7-من کلا بچه مثبت بودم و زیاد تو این فازها نبودم.8-هرگز.9-فکر نکنم تیکه کلام خاصی داشته باشم.10-کامپیوتر.11-اصلا و ابدا.12-سر کنکور واسه شروع آزمون به ساعت موجود در حوزه نگاه کردم ولی وسط کنکور حواسم به ساعت مچیم بود،حالا در نظر بگیرید که ساعت من 1 ساعت عقب بوده و... دیگه خودتون بقیشو تصور کنید.13-واسه حجابش هر جور خودش دوست داشته باشه ولی سوال دومت هنوز خیلی زوده.14-هر چقدر خدا بخواد.16-درس خواندن.17-لوس و چاپلوس.18-همه چیز رو به شوخی میگیرن،درک متقابل از رفیقاشون ندارن،احترامی رو که براشون قائل میشی رو با بی توجهی کنار میذارن و هر جور میخوان باهات رفتار میکنن،تا وقتی باهات رفیقن که براشون منفعتی داشته باشی.19-خوش اخلاق،خوش برخورد،آرام و ...20-هیچوقت این اتفاق رخ نخواهد داد.21-اینکه هر کی منو میشناسه از من به نیکی یاد کنه و ازم راضی باشه.22-نه.23-هیچوقت.24-زبان و آناتومی.25-زبان و زیست.26-زحمت که همه کشیدند،همه رو نمیدونم ولی خودم خیلی کم کاری کردم.27-اصلا،مامان بابای من از اون تیپ پدر و مادران که واسه کارهای انجام داده یا نداده فرزنداشون سرزنشی انجام نمیدن،خودم میخوندم.28-خجالتی بودن.29-الحمدالله دوستهایی که من دارم انقدر گلند که تا حالا حتی جر و بحث هم باهاشون نداشتم چه برسه به قهر کردن،اگر هم ناراحتی کوچکی هم پیش میومد میرفتم و هر جوری شده از دلشون در می آوردم،به نظر من غرور داشتن واسه این کارها معنایی نداره.30-درس ریاضی بود که ده و نیم گرفتم البته نا گفته نماند شب امتحانش از سردرد داشتم میمردم و حتی بهم میگفتن نرو سر جلسه امتحان ولی رفتم و این افتضاح به بار اومد.31-الگوی من عمو جانم هستند که دکتراشون رو از دانشگاه کمبریچ لندن گرفتند و همیشه به من نظر لطف داشتند و دارند.32-پای چپ.33-طرز برخوردش.34-عشق:اگه به معنای واقعیش به کار برده بشه مثل بال پرواز واسه آدم میمونه.فلسفه:خیلی پیچیده است.منطق:رشته منطق هم سخته ولی داشتن منطق بهترین وسیله برای فهم و درک دیگرانه.غیرت:یه حس دلسوزانه و دوست داشتنی برای چیزی یا کسی که بهش تعلق داری یا بهت تعلق داره.قاچاق:خیلی بده.اعتیاد:مزخرف ترین چیزیه که مطمئنم هیچوقت سراغش نمیرم.جسد:ترس.قتل:بدترین عمل ممکن.bf/gf:اشتباهی که متاسفانه خیلیا دچارش شدن و الحمدالله که من دچارش نشدم.35-7پا میشم 2 میخوابم.36-جوری باشه که حرمت ها شکسته نشه،الان عالیه.37-سر آخرین جلسه اصول فنون که چراغها یهویی خاموش شد.38:تا حالا بهش فکر نکردم.39-من خودم رو در اون حد نمیدونم که در مورد کسی فضاوتی رو انجام بدم،اصولا اینقدر خشن نیستم.40-شکر خدا میگذره


علی غفاری
ساعت13:01---23 فروردين 1392
تو دانشگاه...







بهترین رفیق:







بهترین استاد:







بهترین خاطره:







بهترین درس:







بهترین روز:







بدترین روز:







بدترین درس:
پاسخ:بهترین رفیق:همشون خوبن آخه میترسم بقیه رفقایی که اسم نمیبرم ناراحت بشن بهترین استاد:بی شک و تردید استاد رجب زاده بهترین خاطره:روزی که آقای دلشاد هم اتاقی من خبر داماد شدنش رو به ما داد و براش یه جشن کوچولو گرفتیم...جاتون خالی خیلی خوش گذشت... بهترین درس:آناتومی و زبان بهترین روز:بهترین روز برای هر کسی اینه که با بهترین ها آشنا بشه پس برای من روز آشنا شدن با تموم همکلاسیهامون بهترین روز بود. بدترین روز:روزی که استاد بلوچی کوئیز گرفتند و منم همه ی سوالاشون رو جواب داده بودم ولی اسمم رو رو برگه ننوشتم و استاد فرمودند برگه ی من رو تصحیح نمیکنند. بدترین درس:همه ی درسهامون شیرینند ولی یکم فیزیولوژی کم شکره


ساعت12:48---23 فروردين 1392
سوال سوم

لطفا لحظه ای رو که نتایج کنکور اومد با تمام جزئیات شرح بدین!!!
وقتی این کلمه ها رو می شنوین یاد کدوم یکی از بچه های کلاس می افتین؟
بوفه-وبلاگ-خوابگاه-کتابخونه-درس
پاسخ:میدونید که قرار بود نتایج کنکور چند روز پیش از روز موعود اعلام بشه ولی به دلایلی نا معلوم اعلام نمیشد،گفته بودند نتایج از ساعت 8 صبح به بعد بر روی سایت سنجش قرار داده میشه و به همین خاطر من شماره داوطلبی و بقیه مشخصاتم رو به داداش بزرگترم دادم تا ایشون اول وقت به سایت سر بزنند.ساعت 21 شب قبل اعلام نتایج بود که واسه کاهش استرس و اضطراب و دعا واسه موفقیت خودم و دوستام به خصوص صمیمی ترین دوستم که برام مثل داداشام میمونه پیاده رفتم زیارت امام رضا((ع)).یکی دو ساعتی تو حرم بودم و بعد از تموم شدن زیارتم تصمیم گرفتم برگشت رو هم پیاده برگردم،سعی میکردم خودم رو آروم کنم.از خونه ی ما تا حرم نزدیک 45 دقیقه پیاده روی داره.تقریبا نزدیک خونمون بودم که یهو گوشیم زنگ خورد و دیدم داداشمه،خیلی تعجب کردم آخه تا حالا سابقه نداشت داداشم اون وقت شب بهم بزنگه(ساعت حدودا 1 نیمه شب بود).گوشی رو جواب دادم دیدم داداشم داره میخنده و میگه `سلام...علیرضا...آفرین...مبارک باشه...تبریک...`یه لحظه هنگ کرده بودم،نمیدونستم چی شده که یه مرتبه از دهن داداشم پرید پرستاری دانشگاه علوم پزشکی گناباد روزانه تا اینو گفت نفهمیدم باید چی کار بکنم آخه فکر کردم داره شوخی میکنه،آخه قرار بود نتایج ساعت 8 صبح اعلام بشه.نه مثل اینکه واقعا خبرش درست بود،نمیدونستم باید از خوشحالی چی کار کنم،فقط میگفتم مرسی و میدویدم سمت خونه تا مامان بابام و آبجیهام رو ببینم،تو راه انقدر الهی شکر گفتم و میخندیدم که نفسم داشت بند میومد.وقتی رسیدم خونه دیدم همه خواب بودند و از صداهای زنگ در بیدار شده بودند.تا مادرم رو دیدم بلند گفتم `قبول شدم` پرستاری دانشگاه علوم پزشکی گناباد و یهویی خونمون از صداهای جیغ و خنده و هورا منفجر شد و اشک شوق رو دیدم که روی گونه ای مادرم داره میریزه با اینکه حاضرم بمیرم ولی اشک مادرم رو نبینم ولی نمیدونم چرا اون موقع یه حس آرامش بهم دست داد.اون شب خوابم نمیبرد.من از 100 انتخابم حدود 60 تاش پرستاری بود که شکر خدا بیست و چهارمین انتخابم بعد از پرستاری های مشهد و نیشابور و سبزوار باعث این شد که من با شما بزرگواران همکلاس بشم و خدا رو به خاطر تموم لطفهایی که به من داشت و داره و خواهد داشت سپاسگذارم. بوفه:علی اصغر-وبلاگ:علی غفاری-خوابگاه:حسن حسنی-کتابخونه:بازم علی اصغر-درس:محمد مهدی


علی غفاری
ساعت12:44---23 فروردين 1392
سوال دوم

اگه دختر بودی دوست داشتی شبیه کدوم یکی از دخترای کلاس باشی؟(از نظر اخلاق)
پاسخ:خانم بیات و خانم امام پور


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 21 فروردين 1387برچسب:, | 11:7 | نویسنده : علی رضا نمایی1 |